پنج سرمشق طلایی در دفتر زندگی شهدا
پنج سرمشق طلایی در دفتر زندگی شهدا وقتی دفتر زندگی شهدای دفاع مقدس را ورق میزنیم، با نکات درس آموز و هدایت بخشی مواجه میشویم که گویی خدای متعال این بار سرمشق چگونه زیستن را از لابه لای صفحات زندگی فرزندان روح الله(ره) در پیش روی ما قرار داده است، سرمشق های طلایی و نابی از چگونه زیستن و بر قرار کردن ارتباط صحیح با خدای متعال، الگوهای صادقی که در روابط اجتماعی و خانوادگی شهره ی نیک نامی شهر و دیار خود بوده و اهالی آن شهر و محله همگی به خوبی و بزرگی فضایل اخلاقی آنها معترف بودند. بدون شک اخلاق و حق شکر گزاری ایجاب می کند به پاس مردانگی و رشادتهای این استوره های تاریخ انقلاب اسلامی را بزرگ داشته و یاد و نام آنها را از زبان و قلم نیندازیم.
سرمشقهای طلایی در دفتر زندگی شهدا
سبک زندگی شهدا، برای هر گوشه از زندگی مطلوب و حیات طیبه، نکته ناب و سرمشق طلایی را در پیش روی جویندگان سعادت قرار داده است، سرمشقهای ناب و ماندگاری که الفبای چگونه زیستن را به همگان میآموزد. فضایل اخلاقی زندگی شهدا همچون گوهرهای ناب و اعجاب آمیزی است که تحسین و تمجید هر کسی را به خود جلب می کند و افراد را به سوی زندگی سعادت بخش رهنمود میسازد، تنها راه رسیدن به این سعادت آشنایی با ادبیات زندگی این عزیزان و درست چیدن پازل زندگی قرآنی و اخلاقی آنهاست تا رمز ماندگاری زندگی شهدا را به دست آورد.
سرمشق اول: ایجاد مَعبر و کانال ارتباطی با خدا
اولین و مهمترین سرمشق زندگی شهدای دفاع مقدس، ایجاد معبر و کانالهای دقیق و مهندسی برای رسیدن به خدای متعال است. معبر و کانالی که شهدا در زندگی مادی و معنوی خود در آن قرار گرفته بودند، آنها را به سوی قرب الی الله هدایت میکرد، مهمترین و شاخصترین ویژگی زندگی این سبکبالان عاشق، دوستی و ارتباط عاشقانه با خدای متعال بود، ارتباطی آسمانی که عیار وجودی آنها را بالا برده بود و خلوص بندگیشان همچون خورشیدی در زمین برای آسمانیان میدرخشید. گویی زندگی آنها جلوهای از این آیه شریف بود که باری تعالی فرموده است: «قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛[1] بگو: در حقیقت، نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من، براى خدا، پروردگار جهانیان است».
پسرم خدارا فراموش نکن
در گوشهای از زندگی شهید پر آوازه دفاع مقدس شهید والا مقام دکتر مصطفی چمران، که این چنین سفارش مادرش را با خود مرور مینماید: «ای مادر! هنگامی که فرودگاه تهران را ترک میکردم، تو حاضر شدی و هنگام خداحافظی گفتی: «مصطفی! من تو را بزرگ کردهام، با جان و شیره خود تو را پرورش دادهام، اکنون که میروی از تو هیچ نمیخواهم و هیچ انتظاری ندارم، فقط یک وصیت میکنم و آن اینکه خدای بزرک را فراموش نکنی». ای مادر! بعد از 22 سال به میهن عزیز خود باز میگردم و به تو اطمینان میدهم که در این مدت دراز، حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم، عشق او آنقدر با تار و پود وجودم آمیخته بود که یک لحظه حیات من بدون حضور او میسر نبود».[2] این سکانس زندگی شهید چمران تداعی کننده این آیه شریف است که باری تعالی می فرماید: «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ؛[3] مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از یاد خدا به خود مشغول نمىدارد».
سرمشق دوم: ساخت سنگر مقاوم در مقابل گناه
شهدای دفاع مقدس پیش از آنکه به فکر پناه گرفتن در سنگر و جان پناه دنیوی برای حفظ بدن خود باشند، به دنبال ساخت خاکریز و سنگرهای ضد زرهای بودند که وسوسههای شیطان و هوای نفس یاری نفوذ در آن را نداشته باشد، سنگرهای مقاوم و مستحکمی که نه تنها روح و جان رزمندگان را بلکه جسمشان را نیز از تبعات شوم و ویرانگر گناه مصون نگه داشته بود، سنگر تقوا و پرهیزکاری چنان آنها را در خود مصون نگه داشته بود که گویی اینان فرشتگانی در کالب خاکی انسان هستند چرا که طهارت و پاکی وجودشان گواه بر صدق و درست کاریشان بود.
تاکتیکهای جنگ چریکی با شیطان
یکی از تاکتیکهای جنگ چریکی که شهدا در مصاف با گناه به همگان آموزش دادهاند، تکنیک در رفتن بود، محیطی که مهیای ورود شیطان شده و هر لحظه باید منتظر آلودگی شیطان بود، جایی برای درنگ کردن نبود، از این رو بهترین تکنیک جا خالی کردن و فرار کردن بود، این تکنیک اثر بخش را در سبک زندگی بسیاری از شهدا میتوان مشاهده کرد، شهید عبد الحسین برونسی یکی از طلایهداران این رزم چریکی است که سعید عاکف در کتاب ارزشمند خاکهای نرم کوشک به گوشه هایی از آن اشاره کرده است:
عروسی مختلط و رزمنده فراری
کلی راه از سرخه آمده بودیم برای شرکت در مراسم عروسی، جلوی در که رسیدیم محمد باقر ایستاد و من رفتم داخل، چششم که به مهمان ها افتاد، به سرعت برگشتم بیرون، خندهاش گرفت، گفت: «تا حالا عروسی اینجوری ندیده بودی؟!» گفتم: «نه! ولی اینجا انگار زنونهاس!» گفت:«نه! زنونه و مردونه قاطیه» چون میدونستم اینجوریه نیومدم». با هم رفتیم بیرون و تا آخر شب توی خیابانها دور زدیم تا بالاخره مراسم عروسی تمام شد، برای خوابیدن رفتیم خونهی خواهرم، خواهرم تا چشمش به ما افتاد با عصبانیت گفت: «از سرخه تا اینجا اومدید که تو خیابونا بچرخید؟! ترسیدید بیاید تو بخورنتون؟!» محمد باقر گفت: بحث خوردن یا نخوردن نیست، اگه میاومدیم تو، باید به زن و بچه مردم نگاه می کردیم...ما هم که اهل این داستانها نبودیم».[4] این داستان شیرین به نوعی تداعی گر این آیه شریف است که خدای متعال می فرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِم؛[5] به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند».از جمله عرصههایی که شهدای دفاع مقدس و همچنین مدافعان حرم به خوبی موضعگیری میکردند، عرصه اقتصادی بود، سخنان و حکایات به یادگار مانده از ایشان در خصوص مباحث مرتبط با اقتصاد جامعه اسلامی همچون نگینی در میان کتب اقتصاد مقاومتی می درخشد.
سرمشق سوم: فاتح خاکریزهای اخلاقی
از جمله سرمشقهای زیبای زندگی در سیره و سلوک شهدا، برخورداری از فضایل و کمالات اخلاقی در تعاملات خانوادگی و اجتماعی است، همه کسانی که با شهدای دفاع مقدس پیش از شهادتشان ارتباط و آشنایی داشتهاند، به این موضوع اعتراف و اذعان دارند، که رویکرد اجتماعی آنها بر اساس موازین اخلاقی پایه ریزی شده بود، خوش زبانی با همنوعان، عدم اذیت و آزار، تواضع و فروتنی، در برابر خانواده و آشنایان، مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی، احسان و نیکو کاری، همه و همه گوشهای از رفتار اخلاقمدارانه شهدا در ارتباط با دیگران بوده است.
در خصوص سلوک تربیتی و اخلاقی شهیده اعظم شفاهی نقل شده است: «برای نگهداری از بابا، از جان و دل مایه میگذاشت. کنار پیرمرد مینشست، ناخنهایش را میگرفت، لباسهایش را می شست، و او را به حمام میبرد،از آن طرف همدم و مونس مادر هم بود، مادر می گفت: به یاد ندارم حتی یک بار، اعظم از روی عصبانیت یا با صدای بلند با من حرف زده باشد».[6] بدون شک این رویکرد اخلاقی شهیده خانم چیزی نیست جز رعایت آداب و قوانین اخلاقی و قرآنی در زندگی خانوادگی، شاخص بسیار زیبا و ارزشمندی که باری تعالی این چنین همگان را به رعایت آن امر کرده است: «و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هرگاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو! و بالهاى تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده».[7]
سرمشق چهام: پیشگام در عرصه اقتصاد مقاومتی و جنگ اقتصادی
شهدا به واسطه بینش و بصیرت ژرفی که داشتند، از استراتژی و تحلیل جامعای نسبت به جهانی که در آن زندگی میکردند برخوردار بودند، از اینرو شاهد هستیم نه تنها در جبهه نظامی خط شکن و پیشتاز بودند، بلکه در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی از جمله سیاسی، فرهنگی،اقتصادی بهترین رویکرد و تصمیم را اتخاذ میکردند که منافع و آرمانهای مقدس جامعه اسلامی متحقق شود. از جمله عرصههایی که شهدای دفاع مقدس و همچنین مدافعان حرم به خوبی موضعگیری میکردند، عرصه اقتصادی بود، سخنان و حکایات به یادگار مانده از ایشان در خصوص مباحث مرتبط با اقتصاد جامعه اسلامی همچون نگینی در میان کتب اقتصاد مقاومتی می درخشد.
دنبال جنس ایرانی بودیم
دوم آبان را برای عروسی خودمان انتخاب کردیم از فردای ماه رمضان پیگیر مقدمات عروسی شدیم تالار را هماهنگ کردیم طبق قرار روز عقد چهار وسیله یعنی یخچال، تلویزیون، فرش و لباسشویی را حمید خرید و بقیه جهاز را هم تاجایی که امکان داشت حمید همراهم آمد و با هم خریدیم خیلی دنبال چیزهای انتیک و گران نبودیم هر فروشگاهی که می رفتیم دنبال جنس ایرانی بودیم. حمید روز اول خرید جهاز گفت: وقتی حضرت آقا گفتند: از کالای تولید داخل حمایت کنین ما هم باید گوش کنیم و جنس ایرانی بخریم.[8]
سرمشق پنجم: مدیریت هوشمندانه برای اوقات فراغت
اوقات فراغت و تعطیلی شهدا هم رنگ بوی، نشاط، سرزندگی، تحرک و پویایی، هوشمندی، درایت و اخلاق مداری به خود گرفته بود، این چنین نبود که اوقات فراغت آنها به بطالت و حرکات ناشایست سپری شود، برای تفریح کردن برنامه و طرح نشاط آور داشتند، از زمان و فرصت به دست آمده بهترین استفاده را میبردند تا اینکه تجدید قوا نمایند و امید را در زندگی قوت ببخشند.
مطالعه در فضای جنگی
در خصوص مدیریت اوقات فراغت شهید «احمد عوض کننده قراقی» نقل شده است: «وقت استراحتمان بود و داشتیم اوقات فراغت را سپری می کردیم من مشغول صحبت با یکی از مسئولان بودم که نگاهم به احمد افتاد گوشه ای نشسته بود و کتابی از شهید مطهری را مطالعه می کرد، صحبت هایم که تمام شد، صداش کردم تا به سنگر برویم، وقتی آمد دیدم کتاب دستش نیست. گفتم: «اونجا داشتی کتاب می خوندی، ولی الان کتاب دستت نیست کتابو چیکار کردی؟ دکمه بلوزش را باز کرد کتاب را از لباس بیرون آورد و گفت این کتاب همیشه اینجاست وقت هایی که فراغت داشته باشم می خونمش»[9]
پی نوشت ها:
[1]. سوره مبارکه انعام، آیه 162.
[2]. بخشی از یادداشت شهید دکتر مصطفی چمران، به نقل از زندگی به سبک شهدا، عبد العزیز فاتحی مجرد، ص 63.
[3]. سوره مبارکه نور، آیه 37.
[4]. جلوه ای از سلوک شهید محمد باقر اسدی نژاد، به نقل از زندگی به سبک شهدا، ص 28.
[5]. سوره مبارکه نور، آیه 30.
[6]. زندگی به سبک شهدا، ص 74.
[7]. سوره مبارکه اسراء، آیات 23و 24.
[8]. کتاب «یادت باشد» خاطرات همسر اولین شهید مدافع حرم قزوین.
[9]. زندگی به سبک شهدا، ص 96.
نظرات شما عزیزان: